پیشکش به عیال بیمثال
شريك زندگي من كه تاك چالاكي است،
هميشه سبز و خروشان باد!
من از شراب نميشورم،
ولي هميشه مرا خون مستيآور تاك،
گريز داده از اين خاك.
* * *
هميشه سوزش من در پناه سازش اوست.
به پنج كودك انديشه ميكنم كه مدام،
نگاهشان به نگاه پر از نوازش اوست.
به مشت او كه از اين پنجه آمده است پديد
كه ذهن قفل پر است از خيال و خواب كليد.
* * *
مرا چهار، تو را ليك پنج فرزند است.
بيا و كودك شيطان عشق را كه منم،
بگير تنگ در آغوش و مادرانه ببوس.
كه عشق قهقههي سبز بينهايتها است.
كه عشق آخر ني، آخر شكايتهاست.
* * *
صداي بوسه و فرياد انفجار يكي است.