

گذار از سیوسهپل نوشتههای قدمعلی سرامی
(کتابشناسی)
زهره خسروانی
آثار مکتوب قدمعلی سرامی در نگاهی کلی متنوعاند و به دستههای زیر تقسیم توانند شد:
1- نوشتههای پژوهشی که شامل تمام نوشتارهایی است که مؤلف در آنها درصدد رسیدن به حقیقتی ادبی و فرهنگی است، از این قبیلاند:
از رنگ گل تا رنج خار، از خاک تا افلاک، از هرگز تا همیشه و…
2- کتابهای هنری و خلاقانه که به چند دسته قابل تقسیم است:
الف: شعرها اعم از شعرهای بزرگسالان از قبیل غزلها، قصیدهها، مثنویها و شعرهای ویژهی کودکان و نوجوانان. این آثار شامل کتابهای زیر است:
از دو نقطه تا همه چیز، با این سکوت سرخ، لبخند آرزو، تا زادن بامداد و…
و شعرهای ویژهی کودکان و نوجوانان شامل:
بادکنک سرخ، شیرینتر از پرواز، حمومک رنگها، قالیچهی سلیمون و…
ب: قصههای کودکان از قبیل:
قصهی دوستی، تفرقه، قاشق جادوگر، افسانهی سبز و…
ج: نمایشنامهها که شامل دو اثر قوقولی قوقو و حجامتیان است.
د: فیلمنامه که تنها اثر موجود در این رشته فیلمنامهی کف است.
ﻫ: تصنیفها: سرامی در سالهای قبل و بعد از انقلاب بالغ بر یکصد ترانه برای آهنگسازان ایرانی از قبیل ابراهیم سرخوش، حسن یوسفزمانی، حسین یوسفزمانی، محمد بیگلریپور، دکتر حسن ریاحی، محمد عبدالصمدی و… ساخته است. از معروفترینشان کوچه باغ راز، کولیباران، دو ابر، دوباره آفتاب داره مهربون میشه، ترانه به لب و … را میتوان نام برد.
بخش بزرگی از آثار قدمعلی سرامی هنوز به چاپ نرسیدهاند. از این دستهاند اشعار ایشان که بیش از پنجهزار عنوان را شامل میشوند و کتابهای پژوهشی از خوان و نان تا خون و جان و امید در شعر چهار ارکان سرودن، همچنین نمایشنامهی حجامتیان و فیلمنامهی کف.
حال در این جستار به تفکیک موضوع به شرح و معرفی تکتک آثار میپردازیم:
آثار پژوهشی
از رنگ گل تا رنج خار (شکلشناسی داستانهای شاهنامه)
از رنگ گل تا رنج خار / قدمعلی سرامی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368، چاپ اول، سی + 1087 صفحه.
در این کتاب اجزای داستانهای شاهنامه از دیدگاه شکلشناسی (morphology) و با توجه به جنبهها و جوانب گوناگون آن مورد بررسی، سنجش، مقایسه و استنتاج قرار میگیرد. منظور نویسنده از شکلشناسی عبارت از تحقیق در ساختارها و شناسایی اشکال و گونههای آن. به عبارت دیگر هر نوع تقسیمبندی که بتواند آثار ادبی را براساس مشخصههایی از یکدیگر ممتاز کند، از مقوله شکلشناسی است. بنابراین شکلشناسی هم در ادبیات یک قوم امکانپذیر است و هم یک نوع اثر ادبی مستقل را میتواند دربرگیرد. در این کتاب شاهنامه به عنوان یک اثر مستقل ادبی که در واقع نمایندهی یک نوع ادبیات مهم (حماسه) است، با حوصله تمام مورد پژوهش قرار گرفته است.
در فصل اول حدود و تعارف شکلشناسی مورد بحث واقع شده و در پانزده فصل بعد به ترتیب از داستان و غیرداستان، طبقهبندی داستانها، نگاهی به شاهنامه به عنوان داستانی بزرگ، مقدمهی شاهنامه و مقدمات داستانهای آن، درخت و داستان، هنر پرداخت داستانهای مکرر، گفتار در داستانهای شاهنامه، کردار در داستانهای شاهنامه، پندارهای داستانها، قهرمانان، زمان و مکان، منطق داستانها، شگردهای داستانپردازی و مناسبات اجزای داستانها با یکدیگر، سمبولیسم در داستانهای شاهنامه و سرانجام هفتخوانها و هفتخوانیها در شاهنامه سخن به میان آمده است.
در فصول شانزدهگانه، شاهنامه به عنوان یک کل و مجموعهای منسجم پیش چشم نویسنده قرار گرفته است. در فصول هشتم و نهم به ترتیب گفتارها و کردارهای شاهنامه با توجه به موارد متعدد و متنوع با دقت دستهبندی شده و گونههای گفتار و کردار، در همهی داستانها مورد بحث قرار گرفته است. نویسنده برای سهولت امر مطالعه و به ضرورت، بازگشتهای گوناگونی که به داستانها بهطور کلی و جنگها و کردارها بهطور اخص میشود، هم داستانها و هم جنگهای شاهنامه را احصا کرده و در صفحات 55 تا 58 با ذکر 63 داستان و در صفحات 380 تا 430 با برشمردن 201 داستان، در مورد داستانها فهرستی اجمالی و در مورد جنگها فهرستی تفصیلی به دست داده و با ذکر شماره از آنها یاد کرده است.
با توجه به این تقسیمبندی و بحث و بررسی دربارهی انواع کردارهایی که پس از آن آمده این فصل یکی از طولانیترین و در عین حال پرمطلبترین فصول کتاب شده است. مبنای تحقیق نویسنده، شاهنامهی 9 جلدی چاپ مسکو بوده و همه جا به هنگام ذکر مأخذ علاوه بر شماره جلد و صفحه به منظور دقت بیشتر و سهولت کار جوینده شماره بیت با ابیات موردنظر هم داده شده است.
نام کتاب از این بیت فردوسی گرفته شده:
چنین پروراند همی روزگار | فزون است از رنگ گل، رنج خار |
و بهزعم نویسنده شاهنامه منظومهای است که زیر بنای فلسفی آن اصالت رنج آدمیزادگان بوده است.
بهطور کلی در این کتاب شکلشناسی با مفهوم وسیع آن مورد نظر بوده و نویسنده با حوصله و دقت نظر و متودولوژی خاصی که در تدوین آن به کار برده از مسائل و موضوعات بسیاری در شاهنامه سخن گفته است و در بسیاری از آنها دیدگاههای نو و برداشتهای تازهای را مطرح کرده است و به حق باید گفت که همهی پژوهندگان بعدی و خوانندگان شاهنامه و دوستداران فردوسی و دلدادگان حماسهی ملی ایران را به کتاب خود نیازمنده کرده است. ازاینرو این اثر را میتوان جزء آثار خواندنی به علاقهمندان به ادبیات فارسی توصیه کرد.
از خاک تا افلاک (سیری در سرودههای مولانا جلالالدین)
از خاک تا افلاک / قدمعلی سرامی، تهران، نشر ترفند، 1384، چاپ دوم، 200 صفحه.
این کتاب شامل چند مقاله با عناوین زیر است:
از دو نقطه تا همه چیز، سخن سماع زبان، با دل بشمار یک، دو، سه، چار، خاکستر یا دو آیینهی فریاد و سرانجام دکان فقر
در طی این مقالات نویسنده نشان میدهد که مولانا جلالالدین شاعری سورئالیسم بوده است و همهی سرودههای خود را بیمیانجی اندیشیدن و داشتن برنامهی قبلی بهوجود میآورده است. چندان که خود را چونان سازی موسیقایی از دست نای، سرنای، چنگ، رباب و سازهای دیگر میدیده است که در دست نوازندهی خویش و به فرّ و فرمان او خروش برمیداشته است.
من چنگم و از زمزمهی خود خبرم نیست |
اسرار همیگویم و اسرار ندانم |
مانند ترازو و گزم من که به بازار |
بازار همی سازم و بازار ندانم |
نویسنده طی مقالات کتاب نشان میدهد که ذهنیت مولانا در عین انباشتگی از دانستگیهای دیگران، خلاق و آفرینشگر به کار میافتاده است و تمام آفریدههای ذهن او درآمیختههایی از اندیشههای پیشینیان و افکار شخصی اوست و این درآمیختگی اگر نه همیشه در اغلب موارد با شور و حال و چرخ و آشوب همراه بوده است.
از جمله نکات تازهی این کتاب کشف رباعی به مثابهی قالب قلب است. نویسنده مدعی است که همانگونه که قلب دارای چهار حفره، دو دهلیز و دو بطن است، قالب رباعی نیز که چهارگانی نامیده میشود و از چهار مصراع به هم پیوسته به سامان میآید با قلب همانندی تام و تمام دارد، بهویژه رباعیات مولانا جلالالدین با تپش قلب او گردش خون وی هماهنگ و همنواست. نویسنده نشان داده است که پارهای از رباعیات مندرج در مجموعه رباعیات مولانا از آن شاعران دیگر از جمله خیام، عطار و… است و این تخلیط بدان دلیل صورت گرفته است که مریدان شعرهایی را که مولانا میخوانده است، به تحریر درآوردهاند و نمیدانستهاند که گاهی این مرد از سرودههای دیگران نیز بهرهمند میشده است.
نویسنده در مقالهی پایانی کتاب «دکان فقر» که به عنوان مقدمه بر یکی از چاپهای پر تیتراژ مثنوی بارها به چاپ رسیده است، اندیشههایی تازه را مطرح کرده که از آن میان یکی خطا بودن این پنداشت است که هجده بیت سرآغاز مثنوی معروف به نینامه فشردهی جزییات و کلیات آن کتاب است. نویسنده خاطرنشان میکند که با آنکه همهی مولاناپژوهان بزرگ از آن میان استاد فروزانفر، جلالالدین همایی، دکتر عبدالحسین زرینکوب و… این قول را که سر منشأ آن مناقبالعارفین شمسالدین احمد افلاکی است، پذیرفتهاند سخنی خطا است و اصلاً مولانا هنگام سرایش مثنوی از چند و چون محتویات اثر خویش تصویر روشنی نداشته است و اصلاً کتاب پایان نپذیرفته است و مرگ ناگهانی مولانا آن را ناتمام گذاشته است.
گوشهای از مقالهی دکان فقر را با هم میخوانیم:
«مثنوی، منظومهای خلاف همهی منظومههای دیگر. با خواندن سرودههای دیگران چیزی فراچنگ خواهی آورد اما با مطالعهی این اثر باید هر چه داری فروگذاری و لختک لختک از بند تعلقات رهایی پیدا کنی تا وقتی آن را به پایان میرسانی از خویشتن رهیده باشی.
جلالالدین اثر خویش را دکان فقر میخواند، با توجه به مندرجات سرودههای وی اعم از مثنوی و دیوان غزلیات و مجموعهی رباعیات میدانیم که فقر نمود عملی عدم است و در حقیقت پلی است که شاعر با گذار از آن، دوران اسارت بار جدایی از اصل را پشت سر میگذارد و به نیستان عدم بازمیگردد. بنابراین به مثنوی باید به مثابهی راهنمای سفر از برزخ وجود به منزلگاه ازلی و ابدی عدم نگریست. این کتاب راهنما به ما میآموزد که چگونه بارهای دوشفرسای وجود را فروگذاریم تا سرانجام در پایان این سیروسلوک ترسناک، روزگار وصل خویش را بازیابیم:
هر دکانی راست سودایی دگر، | مثنوی دکان فقر است ای پسر!» (صص: 185-184) ) |
از هرگز تا همیشه (مجموعه مقالاتی دربارهی ادبیات و فرهنگ ایران)
از هرگز تا همیشه / قدمعلی سرامی، تهران، نشر، ترفند، 1385، چاپ دوم، 272 صفحه.
این کتاب در سه پاره تنظیم گردیده است، در پارهی نخست از شاعران و ادیبان معاصر سخن به میان آمده است و عناوین زیر را شامل میشود:
چلچراغ غزل، مرغی که در باغ را گشود، شعر عشقی سند مالکیت ماست، شاهینِ ترازوی شگفت، مرگ شعلهها و جهانی در خلوت تنهایی این نوشتارها به ترتیب دربارهی سیمین بهبهانی، اقبال لاهوری، میرزاده عشقی، سهراب سپهری، محمدرضا شفیعی کدکنی و دکتر عبدالحسین زرینکوباند.
پارهی دوم به آثار شاعران گذشتهی ایرانی اختصاص یافته است. با عناوین:
سرشت و سرنوشت آدمیزاد، شاهنامه آیینهی زندگی ایرانیان، از هرگز تا همیشه، بردگی راز، چرخ، آشوب و زلزله، از دیدن تا سرودن، خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم، یگانگی شکل و محتوا و در آنها دربارهی فردوسی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ و هاتف اصفهانی سخن رفته است.
و در پارهی سوم و پایانی از مسائل گوناگون ادبی، زیر عناوین:
زبانهای ایران و نشر آنها، مرغ چیستان، باغ در شعر فارسی، گلایههای منظوم، بدیعیه، نمیدونی تا کجا میره و بُدعهی حمدونیه دربارهی زبان فارسی و دیگر زبانهای ایرانی، شعر دری، ادب توصیفی، ادب شکوایی، آرایههای ادبی، شعر کودکان و… سخن رفته است.
در مجموع کتاب دربرگیرندهی 21 مقالهی ادبی و فرهنگی است که نویسنده آنها را به تفاریق در سالهای میانی عمر خویش نوشته است.
پنج مقاله دربارهی ادبیات کودک
پنج مقاله دربارهی ادبیات کودک / قدمعلی سرامی، تهران، نشر باد، 1390، چاپ دوم، 128 صفحه.
کتاب دربردارندهی پنج مقاله با عناوین زیر است:
جستارهایی دربارهی لالاییها، ماییم و دو چشم و یک تماشا است، سهم کودکان در ادبیات گذشتهی ایران، ردّپای بازی در ادبیات کهن ایران، پیرامون شعر کودک.
چنانکه میبینید هر پنج مقاله با زندگی کودکان در پیوندند و مقالات پنجگانهی کتاب سرشار از روشنگری نویسنده در باب موضوعات مربوطاند. با توجه به تخصص نویسنده در ادبیات کودکان، هر پنج مقاله از ژرفنگری قابل توجهی برخورداری دارند. با هم بخوانیم:
«همانگونه که تا چشمهای سرمان بیناست، خفته به شمار نمیآییم و چشمهای سرّمان بینا نیست تا از چنبرهی واقعیت بیرونی نرستهایم و در کژاوهی حقیقت اندرونی ننشستهایم. هنرها از آن میان شعر ذاتیّتی رؤیاوار دارند و تنها در باغستان رؤیاست که نسیم نبوّت را استشمام میتوان کرد.
کودکان به باور ابنعربی در معیّت حق تعالی از بزرگسالان قریبالعهدترند و به همین دلیل است که قول صدق از آنان شنیدنی است. تاکنون اصحاب آگاهی و از آن جمله ناقدان کوشیدهاند کودکان را به حقیقت از راهیافتگاناند رهنمونی کنند حال آنکه اگر در اطوار آنان به تأمل مینشستند بیش از اینها از گمراهی فاصله میگرفتند. فرهنگ خردباره در همهی سدهها و هزارهها به جای آنکه از این فرهیختگان فطرت، سراغ راه را بگیرد، نادانسته آنان را به بیراهه کشانده است.
یادم است سالها پیش، جایی نوشتهام: فطرت در هفت سال نخستین زندگانی، راه درست زیستن را به یکایک ما آموخته است، اما پس از آن فریفتهی نادانی دانایینمای خودآگاهی شدهایم و کارمان به گمراهی کشیده است، نوشتهام: آیا زمان آن فرا نرسیده است که جای شاگردان و معلمان را با هم عوض کنیم؟ دریغا با اینکه دم به دم آزمودهایم و میآزماییم که پدر و مادر بودن را تنها میتوانیم از فرزندانمان بیاموزیم و آناناند که سرنوشت ما را رقم زدهاند و میزنند، همیشه بر سر آن بودهایم و هستیم که تقدیرشان را تدبیر کنیم. انگار حیرانی ما را از درک این حقیقت که آیندهی ما است که تکلیف گذشتهی تا اکنون آمدهی ما را تعیین خواهد کرد، بازداشته است.
با تمام وجود خود را درمییابیم که آنچه بر ما گذشته است چیزی جز به اجرا درآمدهی برنامههای آیندهمایمان نبوده است. اما پنداری لجاجی بیرون از اختیار ما را به انکار این ماجرا ناگزیر میکند. بر این بنیاد، آیا نباید بگذاریم کودکان به ما حالی کنند که چگونه برایشان بسراییم؟
والاترین شاعر زبانمان به ما خاطرنشان کرده است که:
چون که با کودک سر و کارت فتاد | هم زبانی کودکی باید گشاد» (صص: 112-111) |
عشق نقش و نگار بوقلمون
عشق: نقش و نگار بوقلمون / قدمعلی سرامی، تهران، نشر ترفند، 1392، چاپ اول، 184 صفحه.
این کتاب دربردارندهی نوشتهها، یادداشتها و مقالههای پراکندهی نویسنده است.
عناوین این مقالات از این قرارند:
نگاهی به کتاب «هنر عشق ورزیدن»، معنایی بالاتر از هنر، هفتخان بهمن، نادانی همگانی دانش مشترک ماست، نگاهی دیگرگون به منظومهی قالیچهی سلیمون، دوچرخهی شعر، درونکاوی ادبیات کودکانه، به یاد جلال آلاحمد، نقدی بر کتاب «فیلسوف ری»، پرواز همبال با «پرندهای به نام آذرباد»، عینالقضات: اندیشمند سرخ خونفریاد، یگانگی شکل و محتوا در ترجیعبند هاتف، فرهنگ و اقتصاد، زور بیجا مزن که…، حتی سگان را دوست باید داشت، زمین؛ زن و پیوستگیهاشان در فرهنگ ایرانی.
از میان نوشتههای فوق نگاهی به کتاب «هنر عشقورزیدن» اثر اریک فروم در نگاه نویسندهی این سطور از همه دلانگیزتر است.
نویسنده در این مطلب ضمن بیان باور اریک فروم که عشقآموختنی است، نشان میدهد که با همه دعویهای بزرگان ایران زمین در آمدنیبودن عشق و نه آموختنیبودن آن، میتوان با این دانشمند غربی همآواز بود که در عین حال بخشهایی از عشق و عشقورزیدن آموختنی و یادگرفتنی است. مطلب «معنایی بالاتر از هنر» که گفتوگوی مؤلف با خوانندهای سرشناس است نیز بسیار خواندنی مینماید. این گفتوشنود سراسر حال و شور و بیان پنهانیترین رمزهای عشق و عاشقی هنرمندانه است. خواندن آن را به همهی کتاب دوستان توصیه میکنم.
نوفروشانیم و این بازار ماست (جستارهایی دربارهی ادبیات زنانه)
نوفروشانیم و این بازار ماست / قدمعلی سرامی – مهری تلخابی، تهران، نشر ترفند، 1392، چاپ اول، 109 صفحه.
این کتاب جستارهایی در ادبیات زنانه است که دربرگیرندهی مجموعه مقالات دربارهی زنان از دیدگاه ادبیات کلاسیک ایران و نقد فرهنگ گذشتهی ایران در این حوزه است.
عناوین مقالات این کتاب عبارتند از:
رابعه در گذار از پل مجاز، مثلث عشق، آتش، اشک و خون، جلوههای مادری در شعر پروین اعتصامی، نگرش دوگانهی شعر فارسی به زن، زن حلقهی ادبیات و پروین نگین آن.
چنین مینماید که این کتاب شامل مقالات متنوع دیگری نیز بوده است که ممیزان آن زمان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نشر آنها را صواب ندیده و از متن حذفشان کردهاند.
در این کتاب دو مقاله دربارهی رابعه عدویه و رابعه بنت کعب گنجانده شده است. رابعهی عدویه نخستین و مهمترین زن عارف مسلمان است و نویسندگان در این مقاله ثابت کردهاند که مقدمهی عشق الهی رابعه، عشق زمینی بوده است چرا که رابعه به شدت عاشق و دوستدار مادرش بوده و از این عشق مجازی به عشق حقیقی و الهی رسیده است. رابعهی بنت کعب هم عاشق بکتاش از صاحبمنصبان پدرش میشود و با وجود مخالفت بسیار پدر و زندانیشدن رابعه این عشق به تنها کم نشده که به عشق الهی استحاله میپذیرد.
به نگاه نویسندگان عشق مجازی جزء نخستین عشق الهی است. هیچ عشق حقیقی نمیتواند بیعشق مجازی در دل هیچ آدمیزادی پدید آید. و مفهوم «المجاز قنطرة الحقیقة» در زمینهی عشق و عاشقی حقیقتی تام و تمام است و همهی موارد عشق را دربرمیگیرد و تنها به معنی جواز عشق مجازی از سوی عارفان و اندیشمندان نیست بلکه مدلول آن این است که هر عشق حقیقی در آغاز از گُدار مجاز گذر کرده است. در این باره میخوانیم:
«این نکته که میان عشق عرفانی و مجازی تفاوتی وجود ندارد بر مبنای نظریهی هولوگرافیک قابل قبول به نظر میرسد چرا که هر جزیی بر مبنای اندیشه هولوگرافیک نشان از کل دارد. جهان هولوگرافیک به ما یادآور میشود که هر قطعهی کوچک و هر ذرهی آن قطعه، تمام ویژگیها و اطلاعات کل را دربردارد. یعنی محتوای کل در هر جزء نیز مستتر است.» (صص 39-38)
عرفان در آیینهی ذهن انسان (جستارهایی دربارهی عرفان و عارفان بزرگ ایرانی)
عرفان در آیینهی ذهن انسان / قدمعلی سرامی، تهران، نشر ترفند، 1392، چاپ اول، 554 صفحه.
این کتاب مجموعه مقالاتی دربارهی مولانا و دیگر عارفان بزرگ ایرانی است. جستارهای این مجموعه فراخوانی است به کلنگری و کلاندیشی.
عرفان در کوتاهترین تعریف خود گذار از جزء و اتراق در کل خواهد بود وقتی گرفتار تعینی از تعیناتیم، نه عارفانه که چونان آدمیان عادی به هستی مینگریم اما چون از آن تعین گذار کردیم و به میانجی آن سرتاسر جهان را در نگریستیم، عارفانه نگاه کردهایم.
این کتاب دربردارندهی هفده مقاله با عناوین زیر است:
خاموش تخلص مولانا نیست، پردگی راز، چرخ، آشوب و زلزله، امید در اندیشهی مولوی، تعلیم و تربیت در عرفان، رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند، کودکان عارفان راستین، سرگردانی میراث آبا و اجدادی ما انسانهاست، دانش مستی، سفرنامهی امید، تجلی آیینه در ادبیات عرفانی ایران، ادبیات فارسی و روانشناسی، کودکی و عرفان، راه بیپایان، باباطاهر و پانتئیسم، باباطاهر و عرفان، از عرفان تا سورئالیسم.
یکایک مقالات فوق از محتواهایی بکر و نوآورده برخوردارند، چندانکه مخاطب حقیقتبین به این انگاره میرسد که برای بسط و تتمیم محتوای هر یک از آنها باید تألیفی مستقل و درازدامن صورت پذیرد. در این کتاب میخوانیم:
«عارفان ایرانی با آوردن تمثیل ذره و آفتاب و انطوای نیر اعظم در دل هر ذره، در حقیقت منظوری جز احتوای کل جهان در هر ذره را نداشتهاند. اگرچه هاتف اصفهانی، در ترجیعبند خود، این حقیقت را در بهترین پوستهی الفاظ نشانده و سروده است:
دل هر ذره را که بشکافی | آفتابیش در میان بینی |
اما این اندیشه، بارها و بارها در آثار منظوم و منثورشان به بیان آمده است. فیالمثل عطار نیشابوری میگوید:
همه عالم خروش و جوش آن است | که چیزی این چنین پیدا نهان است | |
ز هر یک ذرّه خورشیدی هویداست | ز هر یک قطره، دریایی روان است | |
اگر یک ذرّه را دل بر شکافی | بینی تا که اندر وی چه جان است | |
از آن اجسام پیوسته است درهم | که این ذرّه بدان یک مهربان است | |
نه توحید است آنجا و نه تشبیه | که این جمله، نشان از بینشان است |
همین حقیقت را شیخ محمود شبستری در گلشن راز با ما در میان گذارده است. آن جا که میسراید:
اگر یک ذره را برگیری از جای | خلل یابد همه عالم سراپای |
پیداست که این عارف نیز، همهی کیهان را منطوی در هر ذرهای میداند. محمود لاهیجی در شرح این بیت مینویسد: حقیقت یک ذره و مجموع عالم، شیء واحد است. اگر بالفرض حقیقت ذره معدوم شود. همهی عالم معدوم گردد.» (صص: 150-149)
بر ستیغهای حماسه (جستارهایی دربارهی شاهنامه و دیگر حماسههای ایرانی)
بر ستیغهای حماسه / قدمعلی سرامی، تهران، نشر ترفند، 1392، چاپ اول، 423 صفحه.
این کتاب جستارهایی دربارهی شاهنامه و دیگر حماسههای ایرانی است. جمعاً در این کتاب 14 مقاله با عناوین زیر آمده است:
از عشق سبز مادر تا عقل سرخ فرزند، امید در شاهنامه، گوهر و هنر در شاهنامه، شاهنامه آمیختاری از عقل و عشق، شاهنامه آیینهی زندگی ایرانیان، سرشت و سرنوشت آدمیزاد، آیینه در ادب حماسی، عصیان در شاهنامه و زیرساختهای اساطیری آن، چین در شاهنامه، جامعهشناسی عشق و ازدواج در شاهنامه، پیوستگی راههای اهورا و اهریمن در حماسههای ایرانی، بنیانهای اساطیری در داستان بیژن و منیژه، هفت زینهی مهری در هفتخوان بیژن، گاو اسطورهها و تجلیاتشان در شاهنامهی فردوسی.
مقالات این کتاب حاکی از تفحص ژرف و دامنهدار مؤلف در ادبیات حماسی ایرانزمین به ویژه شاهنامهی فردوسی است. مؤلف همه جا طرحهایی نوآورانه را پیش کشیده و در جهت پاسخگویی به پرسشهایی که مطرح میکنند، غور و تأمل کرده است.
هر جستاری دلالت بر کوشش نویسنده در بازیافت راز و رمزهای حماسههای ایرانی است. نخستین مقالهی کتاب دفاعیهای جانانه از سودابه دختر شاه هاماوران، همسر کیکاووس و نامادری سیاووش است. زنی که از سوی اغلب شاهنامهپژوهان به وی چونان زنی نابکار، روسپیمنش و فاقد نجابت و عفاف نگریسته شده است.
نویسنده ثابت میکند که سودابه نه زنی هوسباز و ناپارسا که بانویی عاشق و دلباخته است. سودابه از مرزهای اضداد و دوگانگیهای خیر و شر، گناه و ثواب گذار کرده و در یگانگی عشق خلوت گزیده است:
«هر چه بیشتر در مندرجات داستان سیاووش و سودابه میدرنگریم بیشتر به تضاد انبوه موجود در میان سیرتهای آن دو، مقرّ میآییم. سودابه عشق مجسم است و اصلاً به اضداد نمیاندیشد. خیر و شر، نام و ننگ، کفر و ایمان، عزت و ذلّت برای او با هم یکی شدهاند. همهی پارههای وجود او، فرمانبردار دل اویند حال آنکه سیاووش، در اسارت اضداد است؛ جز به خیر و نام و ایمان و عزت و … نمیاندیشد و همهی هستی او، از سر او تبعیت میکند، سودابه، اهل دل است و به سر و جان خود بها نمیدهد. اما سیاووش دلی در سینه ندارد، تنها به حفظ سر و جان میاندیشد. وقتی سودابه، عشق هفت سالهی خود را پیش او افشا میکند، جواب میشنود که محال است به خاطر دل، سر خود را به خطر بیاندازم:
سیاوش بدو گفت: هرگز مباد | که از بهر دل، من دهم سر به باد!» (ص 42) |
نویسنده معتقد است پژوهندگان در کار سودابه به چشم آیین زرتشت نگریسته و وی را خائن و خاطی یافتهاند. حال آنکه باید در باب وی به دیدهی مذهب مهر نگریست و به عشق او اعتراف کرد:
«داستان سیاووش و سودابه در انگاشت من، تمثیلی از دوگانگی میترا و اهورامزداست. اگر با نگاه اهوراییان، سودابه، اهریمنی مینماید با چشم مهرپرستان، شهید راه عشق است. زنی است که با شهادت سرخ خویش نشان داده که خردمندی بییاریگری دل، جوهرهای ناتمام است.
به موجب اسطوره، دیو، همه سیاهی است. اما چند قطره خون او گشایندهی چشم شاه ایران به روشنایی شد. سیاووش همبنی اضداد را درنمییافت و در نتیجه، بر عصمت خویش دلبسته بود. اگر سودابه همچنین راه ناپسری خود را میرفت، بیگمان ارج و فرّ عصمت شاهزادهای کیانی، امکان بروز نمییافت. اینجاست که باید بپذیریم سودابه نیز در حقیقت با عصیان خویش، امکان بالش هر چه بیشتر معصومیت سیاووش را فراهم آورده است.
من معتقدم که اگر ما ایرانیان فرزندکشی رستم را به او میبخشیم، باید پیام اساطیرمان را که همدستانی اضداد است نیز درپذیریم و گناه ناکردهی سودابه را بر او ببخشاییم، نه شاهنامه و نه هیچ منبع دیگری حاکی از گناهکاری سودابه نیست.» (صص: 23-22)
چراغ خدا همیشه روشن است (پژوهشی در طبقهبندی و ارزشهای باوری امثال فارسی)
چراغ خدا همیشه روشن است / قدمعلی سرامی – اشرف چیتگرزاده، تهران، نشر تیرگان، 1393، چاپ اول، 312 صفحه.
این کتاب همانطور که از عنوانش برمیآید در طبقهبندی امثال فارسی است و نشان میدهد که برای عوام ایرانی امثال، حکم فشردهی فرهنگ را دارد چرا که عوام به حکم نداشتن سواد از مطالعهی منابع و مأخذ گوناگونِ فرهنگی بیبهره بودهاند و تنها جایی که برای رفع و رجوع همهی نیازهای فرهنگیشان داشتهاند، همین ضربالمثلهاست.
این اثر نشان میدهد که امثال برای مردم عامی جای خالی منابع دینی و مذهبی، اجتماعی، سیاسی، روانشناسانه، جامعهشناسانه، مردمشناسانه و… را پر میکرده است.
مؤلفان امثال را برحسب محتویات معناییشان طبقهبندی کرده و در باب هر یک از طبقات ضربالمثلها روشنگری نمودهاند.
این کتاب جای خالی پژوهشهای مربوط به امثال را باز مینمایاند و نشان میدهد که میباید در باب امثال همهی خردهفرهنگهای ایرانی: فارسی، آذری، کردی، گیلکی، ترکمنی، بلوچی و… در همهی زمینههای دانشی و ارزشیشان پژوهشهای لازم انجام پذیرد.
قهقههی آفتاب آینه و بینقاب (تجلی آینه در ادب و فرهنگ ایران زمین)
قهقههی آفتاب آینه و بینقاب / قدمعلی سرامی – محمود صادقیزاده، تهران، نشر باد، 1393، چاپ اول، 296 صفحه.
موضوع این کتاب تجلیات آینه در ادب و فرهنگ ایران زمین است که طی هشت مقاله با عناوین زیر در بابشان سخن رفته است:
آینه در ادب حماسی، آینه در ادب غنایی، آینه در ادب عامه و جلوهی آن در ادب غنایی، مشاغلی که در ارتباط با آینه پدید آمده است، آینه و باران، جهان در آینهی عرفان، آینه و تجلی، جهان آینهها.
در مقدمهی کتاب میخوانیم:
«آیینه، جادویی مجسم است. هیچ نگارگری این همه چالاک نیست. این پیکرنگر بیزبان، میان ماده و صورت ما، جدایی میاندازد و بیرودربایستی از ما میخواهد تا هر چه میتوانیم در آراستهکردن خویش بکوشیم.
آیینه به کار داوری بیپرواست | در مشرب روشنایی آزرم خطاست | |
زشتی که نمیکند در آیینه، نگاه | هرگز رخِ خویش را نخواهد آراست |
به حقیقت سخن فردوسی، که جهان پر از شگفتی است بیشتر اعتقاد پیدا میکنیم و درمییابیم که آیینه بی خود مظهر حیات نیست، هر چه هست حیرتانگیز است:
جهان پر شگفت است اگر بنگری | ندارد کسی آلت داوری | |
جهان پر شگفت است و جان پر شگفت | نخست از خود اندازه باید گرفت |
آیینهی جادوکار که آفرینش او چونان آفرینش خدای جهان، کن فیکونی و بیمیانجی مادّه و مدت است، هم تا ما رویاروی وی قرار میگیریم، صورتمان را در خویش آفریده است و هم ما در نهایت شگفتی، خود را باز مییابیم و میبینیم که صورتمان از ما تبعیت میکند بیهیچ چون و چرایی، و این به ما حالی میکند که بیگمان ما خود نیز صورتی هستیم در آیینهای بزرگ و جز تابعیت محض از آفریدگار خویش نمیتوانیم کرد.
حافظ دروغ نگفته است که نگریستن در آیینه، او را از جلوهی ذات حق تعالی باخبر کرده است:
بعد از این روی من و آینهی وصف جمال | که در آنجا خبر از جلوهی ذاتم دادند» (صص: 13-12) |
کودکان عارفان راستین
کودکان عارفان راستین / قدمعلی سرامی – مریم علایی، تهران، نشر ترفند، 1394، چاپ اول، 174 صفحه.
در این کتاب سعی شده است تا ضمن بازکاوی قابلیتهای فطری و روانشناختی دوران کودکی عرفان حقیقی و ملکوت عالم کودکی مورد بررسی قرار گیرد و با پرداختن به عوالم ملکوتی و ویژگیهای کودکانه و تبیین مناسبات و حقیقت مشترک میان دو امر کودکی و عرفان، مقایساتی میان کودکان و عارفان به عمل آید تا با کشف همانندی و پیوند ظریف و عمیق میان آنها نشان داده شود که کودکان به حقیقت عارفانند.
عناوین مقالات این کتاب از این قرارند:
روانشناسی کودک، شعر؛ بازگشت به کودکی، کودکی عارفان (بزرگان کودک و کودکان بزرگ)، کودکی در اندیشهی مولانا، عارفان راستین، پرواز با قالیچهی سلیمان
در بخشی از مقدمهی این کتاب آمده است:
«زندگانی ما آدمها، همهی شیرینی و گوارایی خود را وامدار روزگار خردی است. بزرگسالی، چندان چنگی به دل نمیزند و اگر هم بزرگسالیمان، دلنواز و چارهساز است، همهی دلنوازی خود را از همان هفتهی نخستین دارد، شاید اینکه شمار هفت، در همهی فرهنگهای بشری، سپیدینه است، به خاطر همین هفتسال بچگی است. سالیان بعد به مثابه تیرهایی است که از این هفت کمان رنگین به سوی دوردستهای زندگانیمان میگشاییم» (ص 10)
همچنین در این کتاب میخوانیم:
«آنچه از کودکان باید آموخت، کاغذ دل سپید کردن است و آنچه آنان از ما فرا توانند گرفت، سیاه کردن اوراق دل است. افسوس که در این روزگار، دکانهای سپیدگران را تعطیل کردهاند و هر چه در بازار امکان بر جای میبینیم، کارگاههای سیاهکاری است.
کودکان را که مینگریم و رفتار حاکی از خرسندیشان را که در نظر میآوریم، درمییابیم که چرا حافظ ما را به شستن اوراق، فراخوانده و سروده است:
بشوی اوراق اگر همدرس مایی | که درس عشق در دفتر نباشد» (ص 13) |
از خوان و نان تا خون و جان (قوت جان در ذهن و زبان مولانا) [در دست چاپ]
از خوان و نان تا خون و جان / قدمعلی سرامی – فرشاد عربی، تهران، نشر ترفند، 1395، چاپ اول، 427 صفحه.
این کتاب در پنج پاره، از این قرار: تعاریف و مقدمات، کلیاتی در شناخت بایستههای قوت جان، بررسی مؤلفههایی از قوت جان در ذهن و زبان مولانا، بررسی مبانی اندیشهای مولوی در باب قوت جان و تکمله تألیف پذیرفته است.
مولانا جلالالدین اعتقاد دارد که خوراکهای معمولی که آدمیان در هر شبانهروزی تناول میکنند ویژهی تن آنان است، هر چند بهرهی نهاییشان به جان و روان آنان نیز خواهد رسید، اما در کنار این غذاهای تنی این عارف بزرگ باور دارد که غذاهایی نیز ویژهی روان آدمیزادند که در عین حال که به سلامت، طراوت و تازگی روانی وی میانجامند بهرهی نهاییشان به تن آدمیزاد نیز خواهد رسید. موضوع کتاب غذاهای نوع دوم است.
جلالالدین معتقد است که غذاهای جانی و روانی که مؤلفان از آنها با عنوان غذاهای نرمافزاری یاد کردهاند میتوانند سوای فربهی روح به فربهی و نشاط تن نیز بیانجامند همانگونه که بعضی از این غذاهای نرمافزاری میتوانند ضعف و لاغری روح را سبب شوند، به ناتوانی و لاغری تن نیز توانند انجامید:
آدمی را فربهی است از خیال | گر خیالاتش بود صاحب جمال | |
ور خیالاتش نماید ناخوشی | میگدازد همچو موم از آتشی |
غذاهای جانی و روانی دلچسب و دلگوار تنها خیالات خوش و زیبا نیستند که موارد گوناگون را شامل میشود: رسیدن خبر خوش، وقوع اتفاقی دلخواه چون زادن فرزند، ازدواج با همسر مطلوب، از سفر آمدن کسی که دوستش داری، سخن حکیمانهای که میشنویم، موسیقی دلانگیزی که استماع میکنیم، مقاله یا کتاب لذتبخشی که میخوانیم و… همه فربهی تنی و جانی را باعث میآیند. همانگونه که خیالات ناخوش و هراسانگیز: رسیدن خبری ناخوش، پیشآمدکردن اتفاقی ناخوشایند، مرگ فرزند یا عزیزی از عزیزان، طلاق، به سفر دراز رفتن کسی که دوریش موجب آزار ما خواهد شد،
سخن ناباب و ناسزاواری که میشنویم، دشنامی که به ما میدهند، موسیقی هراسانگیز آن هم با صدای گوشخراش، مطالعهی نوشتاری که اعصاب ما را میفرساید و ما را از کوره به در میبرد موجب لاغری تنی و روانی و ضعف و ناتوانی همهی اندامهای جسمانی و بخشهای روانی وجودمان خواهد شد. مولانا بیبرو برگرد اعتماد دارد که اموری چون ایمان و کفر و باورهای ضد و نقیض میتواند ما را ازاینرو به آن رو کند.
در داستانی از زندگانی پیامبر وی شماری از اسیران کافر را با خود به مسجد میآورد و از اصحاب میخواهد که مدتی پذیرای آنان در خانههای خود باشند، سرانجام به این نتیجه میرسد که ایمان غذایی بس مؤثر و مقوی است همانگونه که بیایمانی غذایی زیانبخش و ناباب است. مطالعهی همین داستان ما را به سوی انجام این تألیف رهنمون آمد. بد نمیدانیم گوشهای از این کتاب را با هم در مطالعه گیریم:
«سالها پیش دوستان شهر کتاب، از من خواستند تا دربارهی اندیشههای مولانا برای همراهان این جمع ارجمند فرهنگی سخنرانی کنم. من در سه نشست پیاپی هفتگی سخنرانیهایی با عنوان قوت جان ایراد کردم. استقبال کممانند یاران شهر کتاب باعث آمد تا به این اندیشه بیفتم تا با یاری و همراهی دوستی فرهیخته آن سخنرانیها را به تألیفی بسامان بدل نمایم. تقدیر، دکتر فرشاد عربی را با من همراه کرد و با یاری و هماندیشی وی این مهم به انجام رسید. قوت جان حاصل همدلی و همداستانی ما با مولانا جلالالدین است. امید میبندم که این نامه با مطالعهی شما دوستان مولانا فرجام بایستهی خود را بیابد.»
همچنین گوشهای از متن اصلی کتاب را برایتان نقل میکنیم:
«نخستین بارقههای عشق صرفاً از جنس خوردن است و متعالیترین آن میتواند خوردن عشق، نور و… باشد «رنه آلندی» در کتاب نفیس خود به نام عشق، سه تقسیمبندی برای مراتب عشقورزی قائل است 1- بلع و فرودادن بیرحمانهی محبوب (خاص شکمپرستان) 2- اتحاد با محبوب از سر مهربانی 3- فداکردن خود از راه محبوب.
وی در باب تفاوت نگرش آدمیان در تحلیلشان از مقولهی عشق میگوید: بعضی حرص شکم آکندن دارند و برخی حرص پر کردن گاوصندوق را، عدهای نیز در پی کلهپرکنی هستند. آنان کتابهایشان را آنقدر دوست دارند که از خورد و خوراک و شرب غفلت میورزند. برخی نیز تشنهی دیدناند و میخواهند با چشمانشان همه چیز را بخورند. لذا سفر میکنند و دیدگانشان را از خاطرات میآکنند و همه چیز را مشاهده میکنند و با آن تماس برقرار میکنند. همهی این موارد (عشق بلعنده و خورنده) برای محبوب نیک و خیرخواهانه نیست.»
امید در شعر چهار ارکان سرودن
امید در شعر چهار ارکان سرودن / قدمعلی سرامی، در دست انتشار از سوی نشر ترفند
این کتاب پژوهشی دامنهدار دربارهی امید و تجلیات آن در فرهنگ ایرانی است، کتاب با مقالهی مفصلی دربارهی این حقیقت که امید زیرساخت فرهنگ ایرانی است و ایرانیان با آن به مثابه امری فلسفی رویاروی شدهاند، پرداخته آمده است.
ایرانیان در طول قرون و اعصار از ماندگاری خویش چونان ملتی یگانه دریافتهاند که میل به ماندگاری در روان آدمیان میلی غریزی و فطری است و وجود چنین تمایلی در روان آنان باعث حفظ و حراستشان از همهی ناملایمات و بلیّات روزگار بوده است. با توجه به اینکه انسان هر امری را به میانجی امر متضاد با آن شناسایی میکند، ایرانیان به میانجی ناامیدی امید را شناسایی کردهاند، همانگونه که روز را از طریق شب شناختهاند:
در نومیدی بسی امید است | پایان شب سیه سپید است |
پس از بحث و بررسی در باب چند و چون امید در فرهنگ ایرانی به مثابهی یک کل نویسنده امید را در آثار بزرگترین و مؤثرترین شاعران ایرانی یعنی فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ مورد کاوش قرار داده است. در آثار این شاعران که در عنوان کتاب از آنان به عنوان ارکان سرودن یاد شده است، بیکموکاست به بارزهها و بارقههای امید برمیخوریم سرودههای همهی آنان مخاطب را امید میبخشد و در نگاه این بردگان امید به همراهی عشق و شادمانی در همهی مراتب و مراحل زندگانی دستگیر آدمی است.
به عنوان نمونه شعری از شعرهایی که در این کتاب مورد بهرهبرداری مؤلف قرار گرفته است و گمان میکنیم امیدبخش شما مخاطبان نیز باشد، نقل میکنیم:
شنیدهام پسری را جنایتی افتاد | از اتفاق، که شرحش نمیتوان دادن | |
قضات محکمه، دادند حکم قتلش را | که رسم نیست به بیچارگان امان دادن | |
به دست و پای درافتاد مادرش، که مگر | توان نجاتش از آن مرگ ناگهان دادن | |
بُوَد علاقهی مادر، به حالت فرزند | حکایتی که محال است شرح آن دادن | |
از آن که بود مقصّر جوان و دشوار است | رضا به فاجعهی مرگ نوجوان دادن | |
به صورتش دم تیغ آشنا نگشته، جفاست | گلوش را به دم تیغ خونفشان دادن | |
بهار زندگیش ناشکفته حیف بُوَد | گلش به دست جفاکاری خزان دادن | |
ولی دریغ که قانون، حرام میدانست | چنان شکار حلالی به رایگان دادن | |
فقیر بود زن و نالهاش نداشت اثر | کجا به ناله توان سنگ را تکان دادن | |
همه رسوم و قوانین، نوشته بر فقراست | به جز مراتب احسان و رسم نان دادن | |
گرفت رخصت و در حبسگه پسر را دید | چه مشکل است، تسلّی در آن مکان دادن | |
بگفت: غم مخور ای نور دیده، کاسان است | تو را نجات از این بحر بیکران دادن | |
به رهن دادهام اسباب خانه را امروز | که لازم است تعارف به این و آن دادن | |
ز پای دار به آن غرفهی بلند نگر | مرا بینی از آنجا، به امتحان دادن | |
گرم سپید بود رخت، مطمئن گشتن | و گر سیاه، به چنگ اجل عنان دادن | |
شبی گذشت پسر در امید و گفت: رواست | زمام کار به اشخاص کاردان دادن | |
صباح مرگ، یکی دار دید و میدانی | پر از ازدحام، چو لشگر به وقت سان دادن | |
به غرفه مادر خود دید با لباس سفید | دلش قوی شد از آن عهد و آن زبان دادن | |
نشاط کرد و بشد شادمانه تا در مرگ | چو داد باید جان، بِه که شادمان دادن | |
فتاد رشتهی دارش به گردن و جان داد | به رغم مادر و آن وعدهی نهان دادن | |
یکی بگفت به آن داغدیده مادر زار | به وقت تسلیت و تعزیت نشان دادن | |
چرا تو وعدهی آزادی پسر دادی؟ | مگر نبود خطا، وعدهای چنان دادن؟! | |
جواب داد چو نومید گشتم، این گفتم | که بچهام نخورد غم، به وقت جان دادن |
(ملکالشعرای بهار)
مجموعه شعر بزرگسالان
لبخند آرزو (مجموعه شعر)
لبخند آرزو / قدمعلی سرامی، اهواز، نشر نوای ملت، 1342، چاپ اول، 259 صفحه.
این کتاب مجموعهای از شعرهای روزگاران کودکی، نوجوانی و جوانی شاعر است که آن را وقتی دانشآموز دبیرستان سعدی اهواز بوده، انتشار داده است. بیشتر شعرهای کتاب از قوالب کلاسیک: غزل، مثنوی، قصیده، قطعه، رباعی و دوبیتی است.
اما شماری از شعرها در قوالب نو از جمله شکستهی نیمایی سروده شدهاند:
در این مجموعه میخوانیم:
پرسید زنی غریب از شیخ کجاست |
از بهر نماز قبلهی مسجد راست |
گفتش تو که قبلهی همه دلهایی |
پرسیدن قبله خواهرم کار خطاست |
این قطعه را نیز با توجه به سن و سال پایین سراینده خواندنی یافتهایم:
خانم این حرف درست است بلی | باید این دوره زنی خوشگل بود | |
به سر و گیسوی خود خوب رسید | نه که پیوسته از آن غافل بود | |
همچو گل تازگی و رنگی داشت | روشنیبخش به هر محفل بود | |
لیک بر باطن خود هم نگریست | زن اگر با خرد و عاقل بود | |
نه همه گه پی اصلاح دماغ | پیش جراح و بر عامل بود | |
کاشکی خانم ایرانی هم | کم در اندیشهی لاطائل بود | |
جای اصلاح دماغ ظاهر | فکر اصلاح دِماغ و دل بود |
و همچنین شعر «ساعت و عشق» را از این مجموعه با هم میخوانیم:
گلرخی در جمال بیهمتا | ساعتی داشت همچو خود زیبا | |
روزی از روزها ملاحظه کرد | که شده تکتکش بلند و رسا | |
لاجرم رفت پیش ساعتساز | ساعتش را نمود و گفت: آقا | |
عجب است اینکه ساعت مخلص | چند روزی است میکند غوغا | |
شده تند و بلند تکتک آن | علتش را نکردهام پیدا | |
دست او را گرفت و با او گفت | ای که داری به هر دلی مأوا | |
این نه دست است برف خونین است | میکنم از تو پرسشی جانا | |
هر که جایش بلور دستت بود | مست و سرخوش نمیشد او آیا؟ | |
از سر شوق دست سیمینت | دل او تندتر نمیزد ها! | |
نه همین ساعت تو اینگونه است | ای نسیم بهار مهر و صفا | |
هر که دست تو را نماید لمس | ضربان دلش رود بالا | |
بنده تا ساعد تو را دیدم | بدتر از ساعت تو گردیدم |
با این سکوت سرخ (مجموعه شعر)
با این سکوت سرخ / قدمعلی سرامی، تهران، نشر صفی علیشاه، 1354، چاپ اول و 1356، چاپ دوم.
این کتاب دو بار چاپ شده است و به همین دلیل احتوای آن به شعرهای مخالف حکومت وقت هر دو بار توقیف گردیده است.
مقدمهی این کتاب گزینهای از سخنان زرتشت است که یکی از آنها را نقل میکنیم:
«ما میستاییم فلز گداخته را» (مقدمه)
شاعر مجموعه شعر خویش را اینگونه به مخاطبان پیشکش کرده است:
به او که میاندیشد و نمیاندیشد
گوشهای از این کتاب را میآوریم:
من پیامآور سرخ،
نامهام آتش، شیرازهاش از خون است
و نبشته است در آن نامه،
آیههایی همه با سرخی سودای جنون
آیههای من فرمانهایی است
از چهار ایزد پاک
ایزدان من: خورشید
آتش،
خون،
گل سرخ
از دو نقطه تا همه چیز (مجموعه شعر)
از دو نقطه تا همه چیز / قدمعلی سرامی، تهران، نشر مشیانه، 1374، چاپ اول، 254 صفحه.
کتاب مجموعهای از سرودههای شاعر است که انواع شعرهای کلاسیک و نو در آن به تفکیک آورده شده.
در شعرهای این مجموعه همه جا زشتی و زیبایی، راست و دروغ، واقعیت و خیال با همه تنافری که میانشان برقرار است، پارهای از یکدیگرند. چندانکه به دو روی سکهای میمانند. به تعبیری دیگر همه سرودههای این کتاب در عین تنوع و رنگارنگی تکرار یک سخناند. شعرهای این شاعر ذرهوار در چشمهی مهر رقصاناند. در هیچ هجایی قرار و آرام نیست، شاعر عشق را آفرینندهی حقیقی هر اثر هنری ناب میداند.
یکی از سرودههای کتاب را با هم بخوانیم:
سرما چه سماعی آراست!
آب، باد: کولاک است | آتش، پنهان در خاک است | |
جامهی من چوکستان بود | جامهی گل، چاکاچاک است | |
چون نشئه، طلبکار افتاد | زهر تو، مرا تریاک است | |
شیرین با خسرو شد تلخ | از می، راهی تا تاک است | |
شیرین شیرین، غرّان باد | بارانی تندرناک است | |
بردارد از شرمم پوست | این تیغبهکف دلاک است | |
سرما چه سماعی آراست | آب، باد: کولاک است. (ص 97) |
تا زادن بامداد باید خواند (مجموعه شعر)
تا زادن بامداد باید خواند / قدمعلی سرامی، قزوین، نشر حدیث امروز، 1381، چاپ اول، 120 صفحه.
این کتاب مجموعهای از شعرهای نویسنده است که محتوایی اجتماعی دارد. محصول دلواپسیهای شاعر برای دیگر آدمیاناند. از جمله شعرهای کتاب شعری است که به ابیات معروف سعدی در باب آدمیزادگی و پیوند آدمیان با هم به مثابهی اعضای تنی یگانه نظر دارد. در این شعر میخوانیم:
سراسر خاکیان را من ز یک گوهر نمیبینم |
اگر زین بیشتر میدیدهام، دیگر نمیبینم |
جهان در جواب و ما از درد بیدار، ای بنیآدم! پ |
شما را سر به سر اعضای یک پیکر نمیبینم… |
من و با ظلمت شب آشتی کردن محال است این |
خروسم، جز شکوه خسرو خاور نمیبینم |
شاعر در مقدمهی کتاب به این نکته اشاره میکند که با خلاقیت چندان آشنایی دارد که آفرینش شعر برایش مثل آبخوردن آسان آسان است و هزاران بار آفریدن شعری را آزموده است. اما همچنان نسبت به چند و چون امر ناآگاه مانده است.
گوشهای از مقدمه را با هم بخوانیم:
«آدمیزاد به دلیل پسینشمار بودن، پیچیدهترین پدیدار جهان آفرینش باید باشد و هست، بنابراین نباید جز آفرینندهی وی او را نمیتواند شناخت. فیالمثل من از روزگار خردی تاکنون بیش از پنجهزار بار دستخوش حال خاص خلاقیت شدهام اما باور کنید هیچ نمیدانم که دارد چه میشود که چنان میشوم و چه کسی در اندرون من خستهدل فریاد برمیدارد که پیغام مرا برای دیگر آدمیان بگزار!
این پیغام غیبی همیشه برای من شعر بوده است. انگار در آن لحظهای تب و تاب و چرخ و آشوب و زلزله، همگی من چونان تیر آرش، میل به پرتابشدن دارد. پنداری کسی فشردهای از معانی تو در توی مرا با تمامت توان از درون صورت من به بیرون شلیک میکند. همین اندازه میدانم که سرودههای من هیچ جز تصویرهای اندرون من نیستند. شاید ناروا نباشد اگر بگویم شاعر، عکاس چهرههای باطن خویش است.»
چهار فصل دوستت دارم (مجموعه شعر)
چهار فصل دوستت دارم / قدمعلی سرامی، تهران، نشر علم، 1387، چاپ اول، 530 صفحه.
این مجموعه آخرین مجموعهی شعری است که از سراینده انتشار یافته است و در قالبهای شکسته نیمایی، قصیده، عامیانه، قطعه، مثنوی، غزل، رباعی، چارپاره، تکبیتی، ترکیببند سپید و سهلختی سرودهایی از شاعر را در خود گردآورده است. سرودههای کتاب دربردارندهی واپسین دریافتهای شاعر در موضوعات گوناگون زندگی از آن میان عشق و عرفان، زیبایی، شادی، کمال و… است.
شعری از آن را با هم میخوانیم:
«شکم برآمده، سنگین، درآمد از در من.
نشست تافته از شرم، در برابر من
میان قهقهه، شنگول و سرخوش و پدرام،
فرو نهاد، سبک، بار خویش را، آرام.
شگفت آمدم از او، ندیده بودم هیچ؛
زنی بزاید، بینعرههای پیچاپیچ!
که زاد؟
کوزهی من:
آبروی رفتهی خاک!
چه زاد؟
دخترکی، از تبار آتش و تاک!» (ص 224)
مجموعه شعر کودکان و نوجوانان
شیرینتر از پرواز (داستان منظوم)
شیرینتر از پرواز / سراینده: قدمعلی سرامی، تصویرگر: نیره نبوی، تهران، نشر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1367، چاپ اول، 24 صفحه.
شعر شیرینتر از پرواز داستان بچه بلبلی است که نخستین بار از لانه به پرواز درمیآید و در میانهی پرواز در پی خسته شدن بالهایش، بر شاخهی چناری پیر مینشیند. وی گمان میکند که چنار پرندهای با هزاران بال سبز است و از او میخواهد که پرواز کند اما درخت که از پریدن ناتوان است، درخواست او را نادیده میگیرد. داستان در فصل بهار شروع میشود و بچه بلبل بعد از نخستین پرواز بار دیگر با جفتی به سراغ چنار میآید و در آنجا لانه میکند. پس از مدتی بلبل ماده تخم میگذارد و زمانی بر تخمهای او ناگذشته، پاییز فرا میرسد.
تندباد پاییزی چنار را به حرکت درمیآورد و این باعث میآید تا بلبل از درخت بخواهد حرکت نکند و لانهی وی را با تخمهایش به مخاطره نیاندازد اما درخت میگوید مگر نه تو چند ماه پیش از من خواستی که پرواز کنم اکنون میخواهم خواستهات را اجابت کنم، داستان در میان حیرانی و دلواپسی بلبل تخمگذار با درنگکردن ناگهانی چنار که هیچ کس دلیل آن را نمیداند پایان میپذیرد:
«هیچ کس این را نمیداند که توفان، خشم خود را خورد
یا چنار پاکدل از جنبوجوش افتاد اما
این صدا در آسمان پیچید و پر شد بند بند
باغ از این فریاد
ما درختان نیز میدانیم
نیست چیزی در جهان شیرینتر از پرواز
اما باز
با هزاران بال در این لانه، در این خاک
میمانیم؟!
تا شما آسوده، بیپروا
بال بگشایید
آسمانها را بپیمایید» (ص 23)
این کتاب از سوی شورای کتاب کودک به عنوان بهترین کتاب سال برگزیده شده و پلاک مخصوص شورا و جایزه نقدی آن را نصیب سراینده کرد و پس از آن تاریخ نیز چند بار چاپ شده است. مرضیه محبوب نیز آن را به صورت تئاتر عروسکی درآورد و در تئاتر شهر به اجرا گذاشت. موسیقی متن این نمایش را استاد فریبرز لاچینی تصنیف کرد، این اجرا لوح یادبودی را برای سراینده به ارمغان آورد. همچنین تصویرهای این کتاب در نمایشگاه «براتیسلاوا» جایزهی بهترین تصویرگری کتاب کودک را از آن خود ساخت.
بادکنک سرخ (شعر کودک)
بادکنک سرخ / سراینده: قدمعلی سرامی، تصویرگر: ایلا ماری، تهران، نشر احیای کتاب 1370، چاپ اول، 36 صفحه.
این کتاب را شاعر براساس متن ایتالیایی آنکه مجموعهای از نقاشیهای خانم ایلا ماریِ ایتالیایی است، فراهم آورده. متن اصلی فاقد کلام است و نقاش مفاهیم موردنظر خود را با تصویرگری به بیان آورده است. اما شاعر برای درک بهتر کودکان ایرانی بر روی تصاویر نقاش ایتالیایی شعر گذاشته است.
مفهوم کلی کتاب این است که یک پدیدار میتواند به پدیدارهای دیگری تبدیل شود. تقریباً این معنا را افاده میکند که میان پدیدههای مختلف جهان با تمام گوناگونیشان وحدت برقرار است.
صاف و ساده مثل آب (مجموعهی شعر برای کودکان و نوجوانان)
صاف و ساده مثل آب / قدمعلی سرامی، زنجان، نشر نیکان کتاب، 1380، چاپ اول، 80 صفحه.
این مجموعه دارای 49 عنوان شعر است که سراینده همگیشان را برای دختر خویش مولیان به تفاریق روزگاران سروده است.
ویژگی مهم این مجموعه آن است که مخاطب ویژهی آن: مولیان، مقدمهای بر آن گذاشته است. شعرهای مجموعه همه از نظر زبان در اوج فصاحتاند و محتوایشان همه بکر و نوآورد است. در مقدمهی مولیان که در زمان نشر کتاب دختری 12 ساله، دانشآموز کلاس پنجم دبستان قائم مطلق تهران بوده است، میخوانیم:
«از همان سالهای اول زندگی احساس کردم پدرم مرا بیشتر از خواهر و برادرهایم دوست دارد. در طول این سالها، گاهگاهی من انگیزهی شعرگفتن او بودهام. فکر میکنم یکی از دلایلی که او مرا خیلی دوست دارد این است که به قول خودش من زمان به دنیا آمدن او را برای متولدشدن انتخاب کردهام. آخر ما هر دوتایی، روز هشتم بهمنماه زندگیمان را شروع کردهایم. شاید به همین حساب بوده است که اسم مرا از اولین شعرهای زبان فارسی برداشته است. همان شعر معروفی که میگویند پادشاه سامانی را به هیجان آورد و پس از ماهها دوری از زادگاه و محل فرمانروایی، دوباره راهی آنجا کرد، همان شعر معروفی که رودکی اولین شاعر بزرگ ایران، همراه با نواختن چنگ، آن را در حضور پادشاه خواند:
بوی جوی مولیان آید همی، | یاد یار مهربان آید همی |
احساس میکنم به دنیا آمدن من، او را به زندگی علاقهمندتر کرده است.» (صص 7-6)
بد نمیبینم شعری از سرودههای مندرج در کتاب را برایتان نقل کنیم:
«درخت بودم و سرسبز در گذار بهار | خزان رسید و مرا کرد پای تا سر زرد! | ||
به چاهسار درافکند و پاک سوخت مرا، | چو تکهتکه شکستم تبرزنی نامرد | ||
سیاهکاری او کرد و من زغال شدم | همان زمان که زمستان سپید میگسترد | ||
که گفت: رنگی بالاتر از سیاهی نیست؟ | سیاه من ز سفر، ارمغان سرخ آورد | ||
درنگ نیست در این کاروان رنگ انگار | سپید میزنم اکنون که آتشم شد سرد | ||
گذشت سبزی و زردی، سیاه و سرخ نماند | خوشم که گردش ایام روسپیدم کرد.» (ص 67) |
قلمکار (شعر کودک)
قلمکار / شاعر: قدمعلی سرامی، تصویرگر: سمیه محمدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1393، چاپ اول، 32 صفحه.
شعر داستان گردآمدن الفبا در میدانگاهی شهر الفبا است، حرف دال پس از روزگاری دوری از دیگر حروف با قدی خمیده به شهر الفبا بازمیگردد و در جستجوی عصا و تکیهگاهی برای خویشتن است. با یکایک حروف مواجهه میکند و در فرجام کار درمییابد که تنها حرفی که وی را به کام دل میرساند، حرف لام است.
حرف دال با حرف لام واژهی دل را پدید میآورند:
آخر سری سرد
«ی»رو رها کرد
برگشت ناکام
تا چنبر لام
دل شد دوباره
که بیقراره
تو این زمستون
گرمه دل از خون (ص 29)
سرانجام داستان از سوی سراینده اینگونه به سرانجام میرسد:
حالا لالا کن
با خواب صفا کن
قصهی دل، آه
دو حرفه، کوتاه
قصه تمومه
بغض تو گلومه
پیرم و خسته
دلم شکسته
قافلهی دل
رسید به منزل
کلاغ سیاهه
هنوز تو راهه. (ص 30)
قالیچهی سلیمون (شعر کودک)
قالیچهی سلیمون / شاعر: قدمعلی سرامی، تصویرگر: سمیه صالح شوشتری، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1393، چاپ اول، 28 صفحه.
این شعر داستان کودکی است که یک شب تصمیم میگیرد به سراغ آفتاب و آسمان برود و خانه و باغ او را ببیند. آخرهای شب مادر او را در گهواره میگذارد و با تکانهای پیاپی وی را میخواباند. کودک در خواب، نخست به سراغ ماه میشتابد و بعد از شناکردن در چشمهی ماه به سراغ آفتاب میرود و بالاخره بعد از طی مراحلی صبح که از خواب بیدار میشود، به سراغ ماه میشتابد و بعد از شناکردن در چشمهی ماه به سراغ آفتاب میرود و سرانجام بعد از طی مراحلی صبح که از خواب بیدار میشود به سراغ باغچهی خانهشان میآید و میبیند بوتهای گل آفتابگردان در آنجا روییده است و متوجه میشود که آن را خورشید برای آنان هدیه فرستاده است. در پایان شعر، شاعر اینگونه میسراید:
بیا تا با اون خودمونو همخو کنیم |
به هر طرف رو میکنه، رو کنیم |
آی کوچولو، من اومدم، میآیی |
با هم باشیم رفیق روشنایی؟ (ص 28) |
پیام بنیادی این داستان منظوم فراخواندن همهی کودکان دنیا به همسویی با آفتاب است که اگر تحقیق پذیرد میتوانیم به فردا و فرداها، بیش از اینکه اکنون امید میداریم، امیدوار شویم.
حمومک رنگها (شعر کودک)
حمومک رنگها / شاعر: قدمعلی سرامی، تصویرگر: حمید خسرویان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1393، چاپ اول، 24 صفحه.
این کتاب شعری کودکانه است که دو هدف را تعقیب میکند یکی آموزش و دیگر پرورش. کتاب میخواهد به مخاطب خود یاد بدهد که رنگهای اصلی در نقاشی زرد و آبی و سرخاند و رنگهای دیگر حاصل آمیزش آنها با یکدیگر است. منتها هدف سراینده به حصول این تعلیم پایان نمیپذیرد که هدف بزرگتر او دادن درس همدلی با دیگران به مخاطبان خردسال خویش است.
این شعر، داستان درآمیختن رنگهای اصلی زرد و سرخ و آبی با یکدیگر است، رنگ زرد راوی داستان است و نخست رنگ آبی با رنگ زرد با هم درمیآمیزند و از آن میان رنگ سبز پدیدار میشود، در مرحله بعدی رنگ زرد با رنگ سرخ درمیآمیزد و از آن میان رنگ نارنجی به پیدایی میآید و در مرحله سوم سرخ و آبی با یکدیگر ترکیب میشوند و بنفش پدیداری میگیرد. در فرجام راوی قصه که همان رنگ زرد است میگوید:
«آبی و سرخ و زرد بودیم | ||
جداجدا، همین سه رنگ؛ | ||
با یکدلی شیش تا شدیم | ||
رنگ و وارنگ، قشنگ قشنگ | ||
بنفش و نارنجی و سبز | ||
نگین که سه تا بسیم | ||
بیاین بازم یکی بشیم | ||
به بینهایت میرسیم.» (ص 20) |
آموزهی اصلی شعر این حقیقت است که در اثر پیوند، هر پدیداری میتواند تا همهی پدیدارهای جهان پیش رود.
رنگینکمان هفتسال کودکی (شعر نوجوان)
رنگینکمان هفتسال کودکی / شاعر: قدمعلی سرامی، تصویرگر: فاطمه خسرویان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1393، چاپ اول، 32 صفحه.
این کتاب دربردارندهی پنج شعر با عنوانهای:
نی، خندههای ما، آب، هوهو و درخت است.
مضامین و درونههای شعرها از تعالی انبوهی برخوردارند. همگی این شعرها گذشت، ایثار و زندگیکردن به خاطر آسایش همگانی را فریاد میکنند، نخستین شعر کتاب را با هم میخوانیم:
تن من لاغر و زرده | دل تنگم پر درده | |
یه روزی از تو نیستون | منو کند یه مرد چوپون | |
بعدش اون آدم گستاخ | همهجامو کرد سوراخ | |
میبینین چه مهربونم | که بازم واسهش میخونم؟ | |
گوش کن آوازمو گوش کن! | صدای سازمو گوش کن! | |
یه کسی کاشکی دوباره | منو تو زمین بکاره | |
ریشهام اون جاست، توی خاکه، | دور از اون چه دردناکه! | |
من و ریشهم مال خاکیم | واسه هم هر دو هلاکیم، | |
آقا چوپون تو یه مردی، | مث من صاحب دردی | |
تا یه نیمهجونی دارم | تو زمین ببر بکارم | |
تا به حرفم نکنی گوش | آتیشم نمیشه خاموش | |
میکنم تا بینهایت | از جدایییا شکایت (ص: 6-4) |
داستان کودکان
قصهی دوستی
قصهی دوستی / نویسنده: قدمعلی سرامی، تصویرگر: نسرین خسروی، تهران، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1355، چاپ اول، 26 صفحه.
این کتاب بازآفرینی داستانی عامیانه است که نویسنده آن را در روزگاری که کودکی چهار – پنج ساله بوده است از مادر خود شنفته است، داستان بزی است چموش و بازیگوش که با پیرزنی در خانهای به اندازهی یک غربال زندگی میکرده است. پیرزن همه روزه بز را میدوشیده و شیر آن را در کاسهای میریخته است و شب و روز خود را با خوردن آن سیر میکرده است، یک روز صبح متوجه میشود که کاسهی پر از شیر او را کسی خالی کرده است.
به گربهای که با او سابقهی دوستی و ارتباط صمیمانه داشته است، بدبین میشود. برای آنکه در روزهای آینده بیشیر نماند شیر بز خود را در کاسه دوشیده و در طبق میگذارد البته پیش از این کار کف و اطراف طبق را قیر اندود میکند. این بار که گربه به سراغ ظرف شیر میآید دمش در قیر گیر میکند هر چه میکوشد نمیتواند دم خود را از قیرها درآورد و بگریزد.
بالاخره پیرزن از سروصدای وی سر میرسد و با قیچی دم وی را میچیند و آن را در صندوقچهی خود گذاشته در آن را قفل میکند. گربه که بعد از چیده شدن دمش فرار کرده است با نکوهش و مسخرهکردن گربههای دیگر روبرو میشود. ناچار پیش پیرزن برمیگردد و دم خود را طلب میکند.
پیرزن به گربه میگوید: برو شیر را که بیاجازهی من خوردهای بیاور تا دمت را پس بدهم. گربه با مراجعه به جاهای مختلف سرانجام موفق میشود شیر بیاجازهی پیرزن خورده را به وی برگرداند و دم خود را دریافت کند.
این داستان یکی از زیباترین داستانهای عامیانه ایرانی است و نویسنده در بازآفرینی آن برای کودکان روزگار ما کاملاً توفیق یافته است. چاپهای متعدد کتاب از سوی ناشر و فروش بیش از 200 هزار نسخه از آن گواه توفیق بازآفریننده در کار خویش تواند بود.
پیام اصلی داستان این است که حق دیگران را باید پس داد.
گوشهای از این داستان را هم میخوانیم:
«گربه گفت: تو راست میگویی، اگر من علفها را برای بز میآوردم، هم کارم سادهتر بود و هم زودتر از این به دُمم میرسیدم؛ امّا نمیدانستم که بز علف هم میخورد؛ چون تا یادم میآید خوراک بز برگ بوده است. تازه اگر این را هم میدانستم، از همین راهی که آمدم، میآمدم؛ چون همهی آنها را چشم به راه گذاشته بودم. گاو منتظر بود که علف برایش ببرم، برزگر چشم به راه گاو بود تا زمینهایش را شخم بزند. آسیاب، گندم میخواست تا آرد کند. تنور هم منتظر آرد بود تا نان بپزد. کولی هم گرسنه بود و باید به او نان میرساندم. رود هم مدّتها بود که آواز خوش نشنیده بود، درخت هم خیلی وقت بود که آب سیری گیرش نیامده بود. درست است که من دیر به دُمم رسیدم؛ امّا توانستم همهی آنها را به مراد دلشان برسانم.» (ص 26)
افسانهی سبز (داستان کودکان)
افسانهی سبز / قدمعلی سرامی، تهران، نشر شیفته، 1370، چاپ اول، 16 صفحه.
کتاب داستان درختی است که عاشق آسمان است و آرزو دارد روزی به وصال او برسد. فکر و ذکرش رسیدن به آسمان و درآمیختن با اوست. بخش قابل توجهی از داستان بازگفت گفتوشنود این درخت عاشق با آسمان است. درخت با این عشق سنگین و فراموشناشدنی بهار و تابستان را پشت سر میگذارد. سرانجام وقتی پاییز فرا میرسد و بادهای این فصل وزیدن میکشد، روزی با خود میگوید: از این همه مقاومت در برابر توفانهای خرد و بزرگ خزانی چه حاصل کردهام، خوب است این بار تن به باد دهم هر چه باداباد:
سرانجام روزی که توفان پاییزی در کار آشوبکردن است، خود را به او وامیگذارد و باد در برگها و شاخههای وی درمیپیچد و اندکاندک همهی برگهای زرد وی را از شاخهها جدا کرده، رو به آسمان به پرواز درمیآید.
اندکاندک بچههای روستایی که درخت داستان ما در آنجا رُسته است، مشاهده میکنند که گوشههایی از آسمان به سبزی گراییده است هر چه بیشتر مینگرند پهنهی سبزی آسمان را بزرگتر میبینند تا آنجا که لختک لختک متوجه میشوند همهی آسمان بالای سرشان سبز سبز است. در این میان متوجه میشوند که درخت در حال فرورفتن در زمین آبادی است. سرانجام میبینند تا آنجا که بلندی آن به اندازهی بلندی قامت یکایک آنهاست در خاک فرو رفته و متوقف شده است. برگرد درخت حلقه میزنند و رفته رفته گفتوگوهایشان با هم به اینجا میکشد: که راستی چرا درخت در زمین فرو رفت و این همه کوتاه شد؟
هر کسی دلیلی میآورد تا دست آخر یکی از آنها میگوید: درخت ما بچهها را دوست میداشت به این کوتاهی شد که با ما همبازی باشد و ما او را از آنِ خود بدانیم و با او احساس غریبگی نکنیم.
داستان افسانهی سبز به گمان ما محتوایی عرفانی دارد و میخواهد بگوید همگی وجود ما آدمها، هستی نرمافزاری ماست و چون آن هستی به هستی دوست پیوست، هستی سختافزاری معنای خود را از دست میدهد و فنایِ این لازمهی بقای آن است.
تفرقه
تفرقه / نویسنده: قدمعلی سرامی، تصویرگر: پروین خائف، تهران، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1377، چاپ یازدهم، 40 صفحه.
نویسنده این داستان را با الهامگیری از قصهی کبوتر مطوّقهی کتاب کلیلهودمنه نوشته است پرندگان داستان متنوع و متفاوت هستند و زیستگاههایشان نیز با هم فرق دارد. بعضی در دشت پارهای در جنگل، شماری در بیابان و گروهی در کنار دریا زندگی میکنند.
آنان وقتی به دام میافتند مثل کبوتران قصهی کلیلهودمنه برای رهایش خود از چنگ صیاد دام را برمیدارند و به سوی آسمانها پرواز میکنند. اما بعد از مدتی آسمانگردی بالهایشان خسته میشود و تصمیم میگیرند به زمین فرود آیند.
اینجاست که بینشان اختلاف بروز میکند. هر گروه نقطهای را برای فرود آمدن مناسب میدانند ساحلیها به سوی ساحل و اهالی دشت به جانب دشت، پرندگان بیابان به طرف بیابان و پروازیان جنگل به سوی جنگل به پرواز درمیآیند. همین امر توان آنان را به چند قسمت تقسیم میکند. سرانجام در پی این تفرقه به زمین سقوط میکنند و صیاد آنان را میگیرد و از میان میبرد.
پیام قصه این است که همدلی و یگانگی موجب رهایی و تفرقه و انشعاب باعث سقوط، فلاکت و هلاکت خواهد شد.
این کتاب از سوی ناشر به زبانهای انگلیسی، عربی، بلوچی، آذربایجانی و کردی نیز برگردان شده و در استانهای مختلف ایران در سال 1358 انتشار یافته است.
سیمرغ و آفتاب
سیمرغ و آفتاب / نویسنده: قدمعلی سرامی، تصویرگر: سیروس آقاخانی، تهران، نشر ترفند، 1380، چاپ اول، 55 صفحه.
کتاب دربردارندهی سه داستان با عنوانهای سیمرغ و آفتاب، پهلوانتر از رستم و اسفندیار و پیوند دنبالهدار است.
داستان اول و دوم هر دو با شاهنامهی فردوسی در پیوندند و علاوه بر عنوانهایشان که با واژههای شاهنامهای: سیمرغ، رستم و اسفندیار مربوطاند محتوایشان نیز با حماسهی ملی ایران پیوستگی دارد.
کتاب با سخنی خطاب به راهنمایان و چارهاندیشان مسائل کودکان و نوجوانان آغاز پذیرفته است که عیناً آن را نقل میکنیم:
«کوشیدهام تا در آفرینش داستان برای کودکان و نوجوانان میهنم، هم در محتوا و هم در شکل، از هنجارهای موجود ادبیات ویژهی آنان سرپیچی کنم. خصوصیت این قصهها در نگاه من، ایجاز در الفاظ و اطناب در معانی است. به باور من برای این جماعت نباید همواره به یک سبک و سیاق نویسندگی کرد، قصههای اینان باید مثل خودشان نمایشی از تغییرات مستمر باشد.
در عین حال کوشیدهام ظرفیتهای مینیمال و داستان کوتاه را در این نوشتهها با هم درآمیزم تا شاید نوعی نو که باید برزخی میان هر دو نوع باشد، پدید بیاورم. البته چقدر در این کار توفیق پیدا کردهام بسته به نظر شما و جگرگوشگان ماست.
خواستهام بیش از آن اندازه که تا حالا روی توانایی دریافت کودکان و نوجوانان حساب کردهاند، حساب کنم. چون چهار تن از فرزندانم هنوز از مخاطبان خاص این قصهها هستند. بیگمان نمیتوانستهام آنان را در هنگامههای نوشتن، در یاد پنهان و آشکار خود، نداشته باشم.
بنابراین در امتداد این نوشتهها عقل و عاطفه، هر دو را با هم در کار آوردهام. همین جا به همه، چه کوچک و چه بزرگ بگویم: برای مخاطبانی که خلاقیّت، استمرار وجود آنان است باید در اندیشهی آفرینشی بود که آفرین آفرینندگان را به دنبال آورد.» (صص 6-5)
گوشهای از متن یکی از داستانهای کتاب یعنی سیمرغ و آفتاب را هم با هم بخوانیم، بیحکمتی نخواهد بود:
«من هم امیدوارم همانگونه که شما بچههای عزیز در آغاز هزارهی سوم میلادی، جوانی خود را آغاز میکنید، سیمرغ آفتاب نیز فروانروایی خود را بر قاف تا قاف زمین آغاز کرده باشد و نقش بالهای زرین او را در همهی پروازهای تنی و جانی آدمیان بتوانیم به روشنی ببینیم.
به امید آن روز خجسته و همایون که همه چیز ما زمینیان آفتابی شده باشد:
بلی، نیست سیمرغ جز آفتاب |
همانا پر اوست این نور ناب |
به امید روزی که خورشید پاک پ |
نهد مرهم از نور بر زخم خاک» (ص 27) |
دانهی هویج
دانهی هویج / نویسنده: روث کراوس، مترجم: قدمعلی سرامی، تصویرگر: کراکت جانسون، تهران، نشر تیرگان، 1381، چاپ اول، 24 صفحه.
کتاب داستان نمایش امید کودکان است. بچهها مثل ما بزرگسالان نیستند که برای امیدواریهایشان در جستجوی پشتوانههای منطقی باشند. آنان هرچه را که میخواهند، میخواهند. اصلاً به این نمیاندیشند که خواستنشان عملی و تحققپذیر است یا محال و ناممکن.
کتاب داستان کودکی است که دانهی هویج میکارد و از او نگهداری میکند و در حالیکه همهی اطرافیان، وی را از سبز شدن آن ناامید میدارند، به سبز شدنش امید میورزد. سرانجام روزی سراغ کِشتهی خویش میآید و با بوتهی بزرگی از هویج رویاروی میشود. داستان میخواهد بگوید جهان، امیدداران را ناامید نمیکند. اگر با تمام وجود به تحقق آرزویی امیدوار باشیم، آن آرزو برآورده شده و مطلوبمان تحقق خواهد پذیرفت.
قاشق جادوگر (داستان کودک)
قاشق جادوگر / قدمعلی سرامی، تهران، نشر ترفند، 1381، چاپ دوم، 56 صفحه.
این کتاب دربردارندهی چهار داستان با عنوانهای قاشق جادوگر، گربهی ملوس و براق، تاب، و درستترین پاسخی که شنیدم است.
به گمان ما دلکشترین داستان کتاب، قاشق جادوگر است. به همین روی فشردهی آن را مینگاریم:
رهاد پسر کوچک نویسنده، سر سفره هنگام غذاخوردن توجهاش به قاشق غذاخوری جلب میشود و با حیرت به آن از سویهای متفاوت مینگرد، سپس در حالیکه از پدر میپرسد: آیا قاشق هم جادوگر میشود یا نه؟ آن را به دست پدر میدهد. پدر نشانهای از جادوگری در قاشق پیدا نمیکند و آن را به دست دیگری میدهد و بالاخره هیچ کدام نشانی از جادو در قاشق پیدا نمیکنند. رهاد که همه به این نتیجه رسیدهاند که آنان را بازی داده است قاشق را به دست میگیرد و با نگریستن در گودی آن از پدر میپرسد: آیا چشم من در آن بزرگتر نشده است؟ بعد چشم خود را به پشت قاشق میدوزد و میپرسد: آیا چشم را کوچکتر نشان نمیدهد؟ و سرانجام در دستهی صاف قاشق چشم خود را مینگرد و میگوید: آیا درست به اندازهی چشم من نیست؟
همه حیران میشوند. پدر میگوید بچهها! همهی دانشمندان از همین راهی که رهاد با رفتن آن به جادوی پنهان در قاشق غذاخوری پی برد قواعد و قوانینِ علمیِ موجود در پدیدارهای جهان را کشف کردهاند. علم محصول دقتکردن در پدیدارهای دور و بر است، فیالمثل کسی که به وجود آینههای سهگانهی مقعّر، محدب و مسطح پی برد از راهی شبیه راهی که رهاد رفته است، رفته بود.
سپس نتیجهی دیگری هم از این داستان به آگاهی همهی اعضای خانوادهی نویسنده میرسد که آن را از روی کتاب میخوانیم:
«هر یک از ما آدمها آیینهای است که آن را روبروی جهانی که بیرون از اوست قرار دادهاند. آیینهای که حیرتزده غرق تماشای جهان است. وقتی در خود عمیق میشویم همه چیز و همه کس را بزرگتر میبینیم. وقتی بقکرده و عبوس باشیم، همه چیز و همه کس در نگاهمان کوچکتر مینماید و تنها وقتی صاف و بیغبار بایستیم همه چیز و همه کس در ما به همان اندازه که هست نشان داده میشود.
من و جام و شبتابها (داستان کودک)
من و جام و شبتابها / نویسنده: قدمعلی سرامی، تصویرگر: سیروس آقاخانی، تهران، نشر ترفند، 1383، چاپ اول، 24 صفحه.
این کتاب داستان کودکیهای نویسنده است و متعلق به روزگارانی است که وی با شبتابها همبازی بوده است چنین که قصه گزارش میکند. او شبها جام ورشوی پای سماور را برمیداشته و به کوچه میآمده است آنگاه به زحمت شماری کرم شبتاب را شکار میکرده و در کف جام میریخته است و با جام پر از شبتابها به زیرزمین تاریک خانه میآمده و با آنان سرگرم گفتگو و راز و نیاز میشده است. یک شب متوجه میشود که شبتابی از شبتابی دیگر میپرسد: راستی چرا ما شبتابها این قدر کمنوریم؟ چرا مثل ماه درخششی نداریم و شبتاب مخاطب در پاسخ سکوت میکند. در فرجام دو شبتاب تصمیم میگیرند که همهی شبتابهای دور و بر را خبر کنند و با آنان این سؤال را در میان گذارند.
بعد از مدتی قهرمان داستان برای خوردن شام شبتابها را به امان خدا وامیگذارد و ساعتی بعد که برای ادامهی بازی با آنها به کوچه بازمیگردد متوجه میشود که میلیونها شبتاب در فضای کوچه گرد آمدند و آن دو شبتاب که پرسش مربوط به چرایی کمبینی کرمهای شبتاب میانشان رد و بدل شده است، در گوشهای جداگانه ایستادهاند. یکی از دو شبتاب دلیل فراخوانی عام همجنسان خویش را با آنان در میان میگذارد و میگوید قرار شد دوست من همهی ماجرا را برایتان توضیح دهد.
سپس شبتاب دوم همهی شبتابهای گرد هم آمده را مخاطب قرار داده و میگوید: من با دوستم قرار گذاشتیم که به مصداق همه چیز را همگان دانند سؤال طرح شده را با شما در میان گذاریم اما اکنون من و بیگمان دوستم سؤالی برای طرح کردن نداریم چون میبینیم با تجمع شما شب به مهتابی درخشان تحول پیدا کرده است. ما پاسخ پرسشمان را گرفتهایم.
دلیل کمبینی ما تنهایی ماست. همانطور که میبینید الان که با همیم اگر از ماه شب چهاردهم تابناکتر نباشیم دستکمی از او نداریم آری تنهایی تاریکی و با هم بودن عین روشنایی است.
داستان اینگونه آغاز میشود:
«نمیدانم چند ساله بودم، همین یادم هست که هنوز به مدرسه نمیرفتم در آن زمان همیشه از بچههای دیگر فاصله میگرفتم و در تنهایی با خود بازی میکردم. تنهایی دنیای عجیبی است با اینکه معمولاً زندگی با جمع و در کنار دوستان و آشنایان بهتر و خوشتر میگذرد اما نمیدانم چرا ترجیح میدادم با خود خلوت کنم، شاید در تنهایی بیشتر احساس آرامش میکردم، البته گاهی اوقات آدم احساس میکند با خودش هم میتواند خوب و خوش بگذراند. اصلاً بعضی وقتها هر کس میتواند دوست خوبی برای خودش باشد.»
پسری که سه زبان میدانست (داستان کودکان)
پسری که سه زبان میدانست / نوشتهی: ویلهم گریم، ترجمهی: قدمعلی سرامی، تصاویر: ایران شرمایف، تهران، نشر کویر، 1375، چاپ دوم، 32 صفحه.
نمایشنامه
قوقولی قوقو (نمایشنامه)
قوقولی قوقو / نویسنده: قدمعلی سرامی، تصویرگر: نغمه صالحی، مجری: علیاکبر حلیمی، تهران، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1392، چاپ اول، 72 صفحه.
نویسنده کتاب را نخست به صورت نوار کاست فراهم آورده است و آن را در کلاس درس کودک و نمایش در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران در اختیار دانشجویان خود گذاشته است.
علیاکبر حلیمی که یکی از شاگردان درس کودک و نمایش استاد سرامی بوده است، از آن خوشش آمده و آن را برای نمایش روی صحنه اقتباس کرده و بارها در شهرهای خراسان به روی صحنه آورده است. و در فرجام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1392 آن را چاپ و منتشر کرده است.
در این داستان کودکی به نام گلابتون به دنبال خروس گمشدهی خانهشان در روستای گلدیس میشتابد و همهی جانوران روستا با او همراه میشوند و سرانجام در راه به شغال که ربایندهی خروس است برمیخورند و شغال وقتی همدلی همهی جانوران دور و بر را میبیند تحت تأثیر قرار میگیرد و خروس را به آنان تحویل میدهد. در انتهای نمایش همهی جانوران کارنوال شادی راه میاندازند و خروس و شغال تصنیفی دونفره را برای همه به اجرا درمیآورد.
پیام داستان این است که ما انسانها اگر بخواهیم حتی میتوانیم دشمنان ذاتی را با هم آشتی دهیم. پیام نمایش چنین بیان شده است:
«یه روز شعاع آفتاب | افتاد تو قطرهی آب | |
اون روز اومد به دنیا | رنگینکمون زیبا | |
یکی شدن بهاره | یه رنگی رنگارنگه | |
توی دلا نوشته | تنهایی خیلی زشته | |
با هم باشیم همیشه | بهتر از این نمیشه» (ص 70) |
حجامتیان (نمایشنامه) (چاپ نشده)
متن، نمایشنامهای است که نویسنده آن را در سال 1344 نوشته است و در یکی از مدارس اصفهان توسط بازیگران دانشآموز به اجرا درآمده است، روشنفکری که از فعالیتهای سیاسی خود به نتیجهای نرسیده و ناکام مانده است، به زندگی کولیان پناه برده و با زنی کولی ازدواج کرده، مانند آنان به زندگانی ادامه میدهد. روزی جوانی از خانوادهای از سردمداران شهر (اهواز) به کلبهی او و خانوادهاش میآید و در میانهی کار نسبت به همسر مرد کولی (همان روشنفکر شکستخورده) بیادبی روا داشته و اسائهی ادب میکند، این بیادبی مرد کولی را خشمگین مینماید و خشم مرد به کشته شدن جوان میانجامد.
مرد جسد جوان را در دل شب به دوش میگیرد آن را از محل زندگیشان دور میکند و در جایی به خاک میسپارد، وقتی که جنازه بر دوش به سوی بیرون شهر روان است آوازی سوزناک را با صدای بلند فریاد میکند که با بیتی از آن نمایشنامه پایان میپذیرد:
از برای این همه خائن بود یک دار کم |
پر کنید این پهن میدان را ز چوب دارها |
چنانکه از متن این نمایشنامه برمیآید نویسنده در آن روزگاران ذهنیتی انقلابی داشته و اینگونه که امروز از خشونت بیزاری میجوید از آن بیزار نبوده است.
آنچه خواندید مقاله «گذار از سیوسهپل نوشتههای قدمعلی سرامی» به قلم زهره خسروانی پیرامون کتابشناسی کتابهای دکتر قدمعلی سرامی بود. برای خواندن دیگر مقالات پیرامون زندگی و آثار دکتر قدمعلی سرامی، کلیک کنید.
کوتاه دربارهی قدمعلی سرامی
قدمعلی سرامی استاد دانشگاه، نویسنده، شاعر و پژوهشگر ایرانی در حوزهی زبان و ادبیات فارسی است. او در ۸ بهمن ۱۳۲۲ در شهر رامهرمز به دنیا آمد و دکتری خود را در ادبیات پارسی در سال ۱۳۶۵ خورشیدی دریافت کرد. تاکنون از او دهها کتاب در زمینههای مختلف پژوهشی، شعر، کودک و نوجوان منتشر شده است. بیشتر بدانید!