پيشكش به نوزاد دوستم دكتر ركسانا يغمايي
کودکی که زاد
موج تازهای که پاگشاد در کنار،
گریه را به من دوباره یاد داد.
باز غوطه در زلال اشک ميخورم.
آی رفتهام دوباره بر فراز دار.
کودکی که گریه ميكند،
راوی حکایت خداست.
نور چشم آبگینههاست.
مادر از قبیلهي غم است.
از تبار اشک و شبنم است.
گریههای او،
سفر به ماه غم، محرّم است.
* * *
سرنوشت راز،
تیغ برکشید از نیام.
قصّهي جنین دوباره شد تمام.
کودکی به زندگی نهاد گام.
راه هفتخان، دوباره، روبهروي ماست.
میرویم، باز هم به جستجوی نام.
دانههای اشک را ببین!
زیستن به من دوباره یاد داد،
کودکی که زاد.