شب با خیال، دست در آغوش میکنم،
آوازهای قلب تو را گوش میکنم.
نم نم، شرنگ مار سیاه شبانه را،
با انگبین خاطرهها نوش میکنم.
دل میدهم به عشوهی فردای هر مجاز،
تا یاد بیحقیقتی دوش میکنم.
با گرم، سرد بودن، کین تازه کردن است!
نفرین به دودمان سیاووش میکنم!
سودابه گرم شور و سیاووش سرد شرم،
دعوایشان به سمع قضا گوش میکنم.
میغرّد آن که: نه، نه محال است، بشکند،
آن دست خوش که با تو در آغوش میکنم!
میشورد این که: شوکت کاووس خوار گیر!
اکنون به گل رسیدهام و بوش میکنم!
حق با زن است زن که غریزی است کار عشق،
من شرم از آن خروش و از آن جوش میکنم.
با مرد میسرایم : «این بیخرد منم
کز چون تویی مطالبهی هوش میکنم؟»
زن آنچه خواست داشتی اما دهش نبود،
این جرم را چگونه فراموش میکنم؟
باور نمیکنی که گناه سیاوَش است،
چون من تو را به کینه کفنپوش میکنم؟
سودابه را است نام که دل داد و جان نخواست،
تا باد، آفرین به تکاپوش میکنم!
ننگ است مردهریگ سیاووش شرمگین،
هر چند شرم از آن تن بیتوش میکنم!
سودابه ننگ برد و سیاووش نام، وای!
باز این منم به حکم خطا گوش میکنم!