به نیرنگ خواب و فَسون فسانه،
نیاید به بن این شب جاودانه.
ندیدیم جز غرق، فرجام و ناچار،
کرانه گزیدیم از این بیکرانه.
فرود آی ای آسمان بر سر من!
دلم تنگ شد زیر این آسمانه.
سکوتی است خاکسترآگینه پنهان،
پس زرد و سرخ زبان زبانه.
چو فرجام ای گل تو را جز خزان نیست،
نمیری چرا در جنین جوانه؟
پرنده! دو زنجیر بر پای داری،
قفس بیگناهی است در این میانه.
یکی قطره قطره به کردار سیم است،
یکی نیز همرنگ زر دانه دانه.
* * *
سحرگاه، با خویش خورشید میگفت:
خوشا رقص سردرگم صوفیانه.
ملولم از این پیچ پیچ مکرر،
از این تاب روزانه، خواب شبانه.
خوشا گم شدن در خَم بیمداری،
خوشا رَستن از بند نام و نشانه.
شعری که خواندید، غزل «زبان زبانه» سروده قدمعلی سرامی است. برای خواندن غزلهای دیگری از دکتر قدمعلی سرامی کلیک کنید.
کوتاه دربارهی قدمعلی سرامی
قدمعلی سرامی استاد دانشگاه، نویسنده، شاعر و پژوهشگر ایرانی در حوزهی زبان و ادبیات فارسی است. او در ۸ بهمن ۱۳۲۲ در شهر رامهرمز به دنیا آمد و دکتری خود را در ادبیات پارسی در سال ۱۳۶۵ خورشیدی دریافت کرد. تاکنون از او دهها کتاب در زمینههای مختلف پژوهشی، شعر، کودک و نوجوان منتشر شده است. !بیشتر بدانید!