بلبل قفس را میستاید:
«اینجا بسی امن است،
اینجا به آسانی توان خورد،
هم دانه هم آب.
اینجا صدا را میتوان ول داد،
اینجا به جفت خویش حتی میتوان دل داد.
آهنگری بر جای نجّار،
دیوارها را کرده از درها پدیدار.
در، در، سراسر در، فرا روست.
این خانه شاید خان جادوست!
امّا دِریغا بالها را میفشارد!
اندازهی پرواز کردن جا ندارد.
آواز در پرواز را من دوست دارم،
امّا مگر این بیمروّت میگذارد!
ای کاشکی با من قفس پرواز میکرد.
آنگاه گوشی وقف این آواز میکرد.
بال و پری کن ای قفس باز!
تا بر شوی از قلّهی خاموش آواز،
آواز میخواند زبان بال پرواز.»