ياران از خود بيزارم من؛
تا بيخويشم با يارم من.
حق در تاريكي پنهان است؛
چوكم، هر شب بيدارم من!
پايي ثابت، پايي سيار،
سرگردانم، پرگارم من!
سودانديشي نادرويشي است؛
از سرمايه بيزارم من.
ميداني من كي خرسندم؟
وقتي دور از بازارم من.
خونم گل كرد تا در پا رفت؛
گل ميخندم تا خارم من!
رنگارنگي در يكرنگي است؛
تا با يارم عيارم من.
هيچم لیکن پيچاپيچم؛
آسان امّا دشوارم من.
ابرم را پنهان روشن باد!
گيرم در پيدا تارم من.
خود را تا باران خواهم راند؛
آنك نم نم ميبارم من.
لختي بنشين گر خواهي ديد،
غوغاگر چون رگبارم من.
شعری که خواندید، غزل «با یار و عیّار» سروده قدمعلی سرامی است. برای خواندن غزلهای دیگری از دکتر قدمعلی سرامی کلیک کنید.