با خویشتن در آینه دیدار اگر کنیم
زان پس به جای آینه در خود نظر کنیم!
برخیز، تا من و تو، چو خورشید نیمروز،
با کیمیای نور، مس خـویش زر کنیم!
چون بوی گل رهیم ز زندان تنگ رنگ؛
زان پس نسیموار بـه هر سو گذر کنیم.
آبی که شستوشوگر جان است آتش است.
جان را در این زلال بیا غوطهور کنیم!
از شـاخ خشک ما، گل بیخـار میدمد.
گر خویش را چو شعله همه بال و پرکنیم!
از خـویشتن بـریدن، عین سترونی است.
خود را جدا ز خویش، کجا بارور کنیم؟
از بند هفتگانگی رنگ بگذریم،
بـا کاروان مهر که لختی سفر کنیم!
شعری که خواندید، غزل «با کاروان مهر» سروده قدمعلی سرامی است. برای خواندن غزلهای دیگری از دکتر قدمعلی سرامی کلیک کنید.