میکوبند! میکوبند! طبلم یا در، یادم نیست!
جز فریاد، جز بیداد معنایی در، یادم نیست.
کوباکوب، از آغار تا فرجام است این بازی!
من میخوردم، او میزد چیزی دیگر یادم نیست.
میرقصند با این ضرب عیاران اکنون بر بام،
من میبوسم او را لب، هیچ از ساغر یادم نیست.
با آن روی، رفت از یاد، هر من که در این مندان بود،
آیینه است در پیشم، از اسکندر یادم نیست.
با آن موی میآشفت هر انجمنی در من هست،
«من» ها همه جان میکندند، افزونتر اگر یادم نیست.
میخواهند بردارند تا در گورم بگذارند!
او گور است یا تابوت؟ ای وای مگر یادم نیست!
هم گور است هم تابوت، این تخته هم از آن تخت است،
بعد از گور تا خان چیست؟ این فر با فریادم نیست.
بعد از گور هم با توست، هر جا باشد، هر جا باد!
چون با توست زندان باد! از خود یلهتر یادم نیست.
ای از دوش تا امروز، خو کرده به سرگردانی!
از امروز تا فردا چونم با سر، یادم نیست!
آری دوست میدانست عشق از همه جا میجوشد،
از دل نیز دل کندم الّا دلبر یادم، نیست.
هر شش سوی جوشان باد! آنک عشق اندر عشق است!
میجوشم چونان پستان، امّا مادر یادم نیست.
مادر عشق، مادر دوست، مادر جادو در جادوست،
در بگشای مادر «ما»ست افسوس پدر یادم نیست.
شعری که خواندید، غزل «افسوس پدر یادم نیست» سروده قدمعلی سرامی است. برای خواندن غزلهای دیگری از دکتر قدمعلی سرامی کلیک کنید.